آسمون دلدادگی | ||
|
توکلبه ی درختی خودم نشستم و دارم به تو فکرمیکنم می دونم دیرکرده ام... می دونم خیابونها تموم شده اندوپاهای من هنوزنرسیده اند... ای دونم بنفشه های پارسال دیگر برنمی گردند وعقربه ها حتی یک ثانیه هم منتظرنمی مانند...... هرچه دستم رادراز میکنم نمی توانم ستاره ای بچینم... هرچه جستجومیکنم نمیتوانم تورالمس کنم... می توان ازگل سرخی که درترانه هایم شکفته است پرسید... می توان ازهمه رهگذرانی که درپیاده روهای دلتنگی زیرباران مانده اندپرسید یانه... ازاولین پرنده ای که فردابیدار میشود پرسید:
وفهمید............. **که چقدر دلتنگ توام وامروز بیشتراز هرروزدیگر........** نظرات شما عزیزان: شیوانا
ساعت14:11---1 تير 1391
درود وهزاران درود
من از این دلگیرم که شبی سرد وبارانی بردری میزنم که از جنس چوب آب خورده باشد ونتواند حتی صدایتق تق دستم را به گوش صاحبخانه برساند. پاسخ:سلام مهربونم نوگل نازنین من تا تو نگاه میکنی،لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است.....لحظه هایت آرام |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |