آسمون دلدادگی | ||
|
اگر تنها شدی یا احساس تنهایی کردی غصه نخور فقط بدون که خدا همه ی آدما رو بیرون کرده تا خودش با خودت خلوت کنه شاید خدا دوست داشته باهات تنها باشه دوباره تو پر از شور میشی دوباره همه میان سمت تو پس عاقل باش و از این تنهایی که میونه تو خدا به وجود اومده استفاده کن و با خدای آسمونا با خالق خودت درد و دل کن خدا این فرصت و به هرکسی نمیده.... "آسمونتون آبی ودلتون از غصه ی دنیاخالی"
بچه که بودیم پشت سرهم وا می ایستادیم و گوشه ی لباس جلویی رو میگرفتیم وتوی کوچه میتاختیم،باصدای بلندمیگفتیم: "هوهو چی چی "مثلا قطار بودیم.... مثلاکه نه بلکه خوده قطار بودیم که میتاختیم و هیچ چیزم جلودارمون نبود.... تموم کوچه ها ریل قطارمون بودو هرجاکه دوست داشتیم فرمون رو میپیچوندیم... دورمیزدیم....لذت میبردیم... بجه که بودیم برامون فرقی نداشت فرمون دست کیه مهم قطار بود و بودن منو تو به عنوان جزعی از قطار.... که باید میرفت و می چرخیدو دنیامون رو دور میزد.... حالا سالها گذشته بازی قطار بازی برامون شده یه آرزو... آرزو....کدوم آرزو؟من خودم ملکه ی آرزوهام.... خودم آرزوهای بقیه رو برآورده میکنم... تا سه تا آرزوهم جا داره....ولی نه یه جا ها!!!!!! نه توی یه روز....هرده سال یه آرزو....زیاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب هرپنج سال چی؟به دردنمی خوره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب سالی یه آرزو....دیگه از این پایین تر نمیام...... ازمن میشنوی همین رو بگیرو حالش رو ببر.... دیگه کجا یه همچین فرصتی گیرت میادکه توش سالی یه آرزوت برآورده بشه؟ تازه برای اینکه موتورم روشن بشه باید اولین آرزوت رو همین الان بگی.... توقطارییییییییییییییییییییی؟ خوب اشکالی نداره... من آرزوهای تو قطار رو هم برآورده میکنم.... روکن اولیش رو.........منتظرم!!!!!!!!! "در رویاهایت جایی برایم بازکن....جایی که عشق رو بشه مثه بازیهای کودکی باور کنیم... خسته شدم از بی جایی"
داشتم حکمی رو که باهاش تک دلت رو ببرم!!!! اما رد دادم که ببینم بازی بعدیت چیه؟
برای تویی که بارون رو میفهمی ولی منو هرگز.. حالاکه همرایم نمیکنی تا رنگین کمون فردا... پس چترمو باخودت ببر مبادا خیس تر شوی.... چترموباخودت ببر....کوچه ی خیالم سخت بارانیست.... "آسمونت آبی"
هیچ وقت از دوست داشتن انصراف نده... حتی اگه کسی بهت دروغ بگه بازم بهش فرصت بده.... عشق رو تجربه کن حتی اگه توش شکست بخوری.... اینو بدون که اگه کسی وارد زندگیت شد و گذاشت ورفت... علاوه بر اینکه یه خاطره به جا میذاره.... میتونه یه تجربه هم به جا بذاره. دردنیاجای کافی برای همه هس پس جای اینکه جای کسی رو بگیری سعی کن جای خودت رو پیدا کنی.... ********روزگارتون خوش و ایام به کام******** دوباره دلم هواتو کرده...
خودکارمو پراز ابرمیکنم و برات از بارون مینویسم...
به یاد شبی می افتم تورومیون شعله ی شمع دیدم....
دوباره می خوام بیام پیشت...
کجامیتونم ببینمت؟توشب آویز عاشقا؟توچشمای
یه آهوی مضطرب؟توشاخه های یه مرجان قرمز؟
توسلام یه بچه که تازه اسم تورو یاد گرفته؟
دلم میخواد وقتی باغا بیدارن برات نامه بنویسم...
تونامه هاموبخونی وجوابشو زیرگل یاس خاطراتمون بذاری...
ایکاش میشد از بی توبودن هام بگم...
کاش می تونستم همیشه ازتوبنویسم...
میترسم روزی نتونم بنویسم و وحرفهای نگفته ام به دنیانیاد...
دوباره شب و طپش این دل بیقرارم.....
دوباره صدای تو که یه لحظه از گوشم بیرون نمیره و فکرت که همیشه بامنه....
منتظرت هستم و میدونم که دوباره به سوی من میای ....
میدونم که به یاد منو وگذشته ی من می افتی....
به یاد شب های مهتابی که در میان قایق رویاها
صدای ضربان قلب ما باصدای قایقران زمان در
هم می آمیخت وما رو به آینده ی روشن امیدوارمی ساخت.....
منتظرم چون هنوز قلب های ما با خاطرات
گذشته همچنان با یه آهنگ موزون می طپه......
**ایام به کام**
خواب منو نمی بره ... تو رو میاره... بی اونکه باشی... "آسمون دلتون آبی"
دوست دارمشون و دوست ندارم با کسی قسمتشون کنم دوست داشتنیای من فقط و فقط باید برای خودم باشن بی هیچ شراکتی دوست داشتنی های من زمان نمی شناسن، بدترین و بهترین هم ندارن همه و همه بدون بعد زمان مال من هستن .. دوستی داشتنی های من واحدند ، حتی با خود هم شریک ندارن همون یک و تنها یک .. دوست داشتنیای من همون هایی هستن که ساعتها از دیدنشون می شه لذت برد حتی وقتی که مشغول روزمرگی ام .. دوست داشتنی های من غریب و دور افتاده نیستن، نزدیک نزدیک . و اینا همه دور از قصه ی دستای تو نیست، و اینا همه دور از قصه ی چشمای تو نیست و اینا همه دور از قصه ی نفس تو نیست، و اینها همه دور از قصه ی راه رفتن و خندیدن و نشستن و گفتن تو نیست .. دوست داشتنیای من همه دور از دنیای محدود به تو و دنیای نامحدود در تو نیست . و اینها همه دور از قصه ی تو نیست ..من این روزا رو دوست دارم ، روزای با تو بودن رو دوست دارم ، من خوب می دونم ...و دوست ندارم این روزها رو هم قسمت کنم .. من خوب می دونم ..... و فرصت این روزها رو دوست ندارم از دست بدم........ " لحظه هاتون پر از آرامش"
با صفحه ی شطرنج دلم چه کردی؟؟؟؟
که سربازای حرفایم تفنگ سکوت رو به من گرفته ان
قلعه های شادیم فرو ریخته ان
اسب های صداقتم رام تو شدن
فیل های غرورم به زانو دراومدن
وزیر غیرتم در دوئل باخته
وشاه دلم همون یک حرکتش رو به تو بخشیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
"ایام به کام"
گاهی سرم رو بالا میگیرم تا آسمون منو فراموش نکنه تا ابرها بدونن که وقت باریدنه تا پرنده ها ببینن همزاد اسیرشون رو و گریه میکنم تا زمین بدونه که من از جنس ابرم نه خاک . یاحق
من تو کشوری زندگی می کنم که زبونش پارسیست اما فارسی می گن چون عربی "پ" نداره . همه اش با خودم فکر می کنم ، چطوریه که ما ، تو این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضعمون اینه اون وقت،اونا تواون سر دنیا ، عرق می خورن و وضعشون اونه! خداوکیلی نمی دونم، مشکل تونوع عرقه یا تو نوع ریختن و خوردنش!!! یاحق |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |