آسمون دلدادگی | ||
|
کلمه هایی که با یاد تو میان ،از قوم مغولند.... میان....میکشن....میسوزونن و میرن... تــَموم هوارو بومیکنم..... چشم میدوزم....زل میزنم.... انگشتم رو بر لب زمین میزارم.... "هیس" میخوام ردِنفساش به گوشم برسه.... اما گوشم درد میگیره از این همه بی صدایی.... دلتنگیامو مچاله میکنم و پرت میکنم سمت آسمون.... آخه دلواپسِ تو میشم بهم بگوکجای قصه مون سکوت کردی که هرچی میکنم صدات رو نمیشنوم... هرچی بنویسمم کسی درک نمیکنه..
شبهات رو...
از نزدیک ندیدی... دلم قهوه میخواد .... ازاون قهوه هایی که کناره تو باشم و باتو بنوشم.... آرامشی میخوام که...
صبرفریبه بزرگه زندگیه.... میدونی چرا؟ آخه خیلی با غوره هاش ور رفتم... اما حلوا نشد.... یاحق
ببینمت. . .
اسمش چی بود؟ هان! بارون. . .
به من نگاه کن.... همین که تو میدو نــی
یاحق
زندگـــــــــــی مثه ماشین قراضه ایه
قــیـامـــــــــــــــــــتی سـت ! از لـحـظه ای که زنــگ ِ تــلـفن بـــلـند مـی شـه ..
ســــر زده بیــــــا … کمــــــﮯ آشفتــــگی بــــد نـیست … اون وقــــــت … تکــــــوندن ِ شونــــــه هاﮮ ِ پُـر غُـبــــــار
یاحق
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |