آسمون دلدادگی
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان <آسمون دلداگی> آسمون دلدادگی و آدرس asemone.abi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





اسفند رو به پایان است ووقت کوچ کردن ه فروردین،وقت صاف کردن دل....

پس مراببخش اگر بانگاهی،صدایی یا حرفی بر دلت ترک انداختم.....


الهی به امیدتو..........سلام خدای مهربونم...


دیگه اینقدی نمونده به ساعت سال تحویل....

خیلی سعی کردم که همونی باشم که تو خواستی....

بازم گلی به گوشه ی جمالت که با تموم اذیتام بازم

هوامو داشتی تو تموم لحظه ها نذاشتی نفسم خالی از عطر تو باشه.....

دوستت دارم خدا....تا ؟آبی عشق پرگشودن زیباست،

هرلحظه تورا سرودن زیباست،میدانم که میدانی

منظور من از این ترانه چیست؟یعنی که همیشه باتو بودن زیباست......


سلام به تمام دوستای خوبم که مدتهاست منو و دلنوشته هامو تحمل میکنن


دوستان خوب مانند گل های قالی اند،نه انتظار باران دارند و

نه دلهره ی چیده شدن،دائمی اند وماندگارمناسبتها تنها بهانه ایست که از بهترین ها یاد کنم....


سالی که گذشت برام درسهای زیادی به همراه داشت....

با خیلی از گلهای زندگیم آشنا شدم و لحظه های نفس کشیدنم پر شداز

عطر خاطرات با اونها بودن....نمی گم زود گذشت ....نه اصلا...

نمیگم کاش تموم نمی شد...چرا که هر شروعی رو باید به

سرمنزل مقصود رسوند....قراره زندگیم برا این بود که در

این سال در کنار عزیزانم باشم و لحظه های ناب رو با گل های

زندگیم تجربه کنم....قشنگ گذشت باتموم کم وکسری هاش...


این متن حسین پناهی رو خیلی دوست دارم....روحش شاد

که چقدر راحت از سوختن دل و لحظه هاش میگفت...


""پشت چراغ قرمزپسرکی رو دیدم که با چشمانی

معصوم و دستانی کوچک میگفت:جسب زخم نمیخوای؟

***5تا 100تومن***آهی کشیدم و باخودگفتم:

تموم چسب زخماتم که بخرم،نه زخمهای من خوب میشه نه زخمهای تو"""


چقدر این دوست‌داشتن‌های بی‌دلیل


خوب است...


مثل همین باران بی‌سوال


که هی می‌بارد ....


که هی اتفاقا آرام و


شمرده


شمرده


می‌بارد....


تا حالا به این مطلب دقت کردی که گاهی چقدر ساده دلت میگیره.....

که گاهی دلت از سن و سالت می گیره


میخواهی کودک باشی


کودکی که به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می بره


و آسوده اشک می ریزه


بزرگ که باشی


باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ...

باشه ملالی نیس ...تموم بغضهای نشکسته رو توی این سالی

که گذشت دفن میکنم و با روحیه ای تازه و نو به استقبال سال جدید میرم...


من هستم که


به يادت بياورم،


و گر نه فراموش خواهي کرد


اين‌جا براي چه و


از پي کدام کلمه آمده‌ام.


بايد به يادت بياورم که بعد از تو،


بي‌هودگي


آخرين تکليف زندگي است.


با اين حال


باز بايد به يادت بياورم که بعد ازتو،


من


هنوز هم


نماز ،واژه و دعاي ترانه را


ترک نکرده و ترک نخواهم کرد ...


خیلی جالبه سال تموم شد و حرفهای دل من هنوز باقیست....

گاهی خودمم خسته میشم از این همه دل مشغولی...

ولی چه میشه کرد زندگی یعنی همین....یعنی گاهی دل

مشغول باشی و گاهی هم مشغول دل....

هردوش برام شیرین وجذابن...از هردوش خیلی درس گرفتم،آخرشم

حواسم بوده که بگم خداجون نوکرتم....میدونم که میدونی خیلی دوستت دارم....

دمت گرم که قشنگترین لحظه هاروبرام رقم زدی...حالابمونه که گاهی

هم تو بیشتر لحظه هاش اشکمو درآوردی....

تا جایی که جون داشتم امتحانم کردی .....

بازم شکر که یه سال دیگه هم از امتحانت سربلند بیرون اومدم.....

خداجون خیلی مخلصم یه چند لحظه بمون پشت خط...

میدونم بزرگواری و به بزرگی خودت منو میبخشی آخه

اولش بعداز احوالپرسی ازتو با اسم دوستام مطلب رو

شروع کردم ولی از همه چی و همه جا گفتم الااز بودن دوستای گلم...

.زود برمیگردم....بازم شرمنده ....
دوستای خوبم من تواین سالی که گذشت

از بودنن و همراهی کردن شما خوبان

درس گرفتم و فهمیدم که دوست داشتن همیشه گفتنی نیست،گاه سکوته و همیشه دعایی.....


نمی دونم هفت سین عیدتون رو آماده کردین یانه

...اما من این هفت سین رو توی سفره ی دلاتون میندازم...


1-سایه ی خدا


2-سلامتی


3-سرسبزی


4-سخاوت


5-سرشت نیکو


6-سالی سرشار ازنعمت


7-وسین هفتم سیب خنده روی لبای همه اتون


از مقلب القلوب برایتان شادی دل....

از مدبراللیل برایتان روزوشبهای خوش...

واز محول الحول برایتان بهترین احوال رو خواستارم....

تو این روزا و شبا به یاد کسایی که پارسال و سالهای قبل بودند

الان نیستند باشیم وقدرشناس خدا که بهمون مهلت داد که بازهم نفس بکشیم....

بذارین تو سال جدید اولین سرمشق زندگیمون این باشه

فراموش نکردن کسانیکه دوستشون داریم...

به یاد همه اتون هستم و همیشه قدر شناس از همراهی های گرمتون...

.پیشاپیش عیدتون مبارک...درکنار عزیزاتون قشنگترین

لحظه هارو آرزو میکنم لحظه ی سال تحویل به

یادم باشید منم قول میدم به بادتون باشم....اینم آخرین قرار سالی که گذشت.....


الهی هرکجا هستیدوجودتان بی بلا باشد...سرو دستتان علی گیرد....

نگهدارتان خدا باشد..."آمین"


خوب خدای خوبم شرمنده این بچه ی آدم درست شدنی نیست....

خدایا با خاطری خسته از غیر و به فضل توامیدوار،

دست از غیرشسته و درانتظاررحمتت نشسته ام.....

بدهی کریمی....ندهی حکیمی....بخوانی شاکرم....برانی صابرم....

خداجون احوالم چنان است که میدانی....اعمالم چنین است که میبینی....

نه پای گریزدارم و نه زبان ستیز...

.یا ارحم الراحمین ،بهترینهارادراین روزهای پایانی سال

برای عزیزانم که از ابهترینها هستند مقدرفرما...."آمین"


دوستای خوبم همه ی شماروو به خدای نیلوفرها می سپارم...

التماس دعا

[ دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:, ] [ 18:15 ] [ آسمون آبی ]


پس از سفر های بسیار و عبور از فراز و فرود امواج این دریای طوفان خیز، بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم، بادبان برچینم، پارو وانهم، سکان رها کنم، به خلوت لنگرگاهت در آیم و در کنارت پهلو بگیرم. آغوشت را بازیابم و استواری امن زمین را زیر پای خویش. 

[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, ] [ 12:3 ] [ آسمون آبی ]

 

آسمان خاکستری ابرها تنگ دست کاش آسمان هنوز هم آبی بود کاش حال ابرها هنوز هم بارانی بود 

[ چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, ] [ 9:44 ] [ آسمون آبی ]

 
وقتی يک جوری 
يک جورِ خيلی سخت، خيلی ساده می‌فهمی 
حالا آن سوی اين ديوارهای بلند 
يک جايی هست 
که حال و احوالِ آسانِ مردم را می‌شود شنيد، 
يا می‌شود يک طوری از همين بادِ بی‌خبر حتی 
عطرِ چای تازه و بوی روشنِ چراغ را فهميد، 
تو دلت می‌خواهد يک نخِ سيگار 
کمی حوصله، يا کتابی ... 
لااقل نوکِ مدادی شکسته بود 
تا کاری، کلمه‌ای، مرورِ خاطره‌ای شايد!


کاش از پشتِ اين دريچه‌ی بسته 
دستِ کم صدای کسی از کوچه می‌آمد 
می‌آمد و می‌پرسيد 
چرا دلت پُر و دستت خالی وُ 
سيگارِ آخرت ... خاموش است؟


و تو فقط نگاهش می‌کردی 
بعد لای همان کتابِ کهنه 
يک جمله‌ی سختِ ساده می‌جُستی 
و دُرُست رو به شبِ تشنه می‌نوشتی: آب! 
می‌نوشتی کاش دستی می‌آمد وُ 
اين ديوارهای خسته را هُل می‌داد 
می‌رفتند آن طرفِ‌ اين قفل کهنه و اصلا 
رفتن ... که استخاره نداشت!


حالا هی قدم بزن 
قدم به قدم 
به قدرِ همين مزارِ بی‌نام و سنگ، 
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار 
تا ببينيم اين بادِ بی‌خبر 
کی باز با خود و اين خوابِ خسته، 
عطرِ تازه‌ی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!


راستی حالا 
دلت برای ديدنِ يک نَم‌نَمِ باران، 
چند چشمه، چند رود و چند دريا گريه دارد!؟


حوصله کن بُلبُلِ غمديده‌ی بی‌باغ و آسمان 
سرانجام اين کليدِ زنگ‌زده نيز 
شبی به ياد می‌آورد 
که پُشتِ اين قفلِ بَد قولِ خسته هم 
دری هست، ديواری هست 
به خدا ... دريايی هست!
 


 

[ جمعه 12 اسفند 1390برچسب:, ] [ 21:5 ] [ آسمون آبی ]


 
 
شنيده ام يك جايي هست 

جايي دور

كه هر وقت از فراموشي خواب ها دلت گرفت

مي تواني تمام ترانه هاي دختران مي خوش را

به ياد آوري

مي تواني بي اشاره ي اسمي

بروي به باران بگويي دوستت مي دارم

بگويي يك پياله آب خنك مي خواهم

براي زائران خسته مي خواهم

ديگر بس است غم بي بامداد نان و هلاهل دلهره

ديگر بس است اين همه

بي راه رفتن من و بي چرا آمدن تو

من چمدانم را برداشته ام

دارم مي روم

تمام واژه ها را براي باد باقي گذاشته ام

تمام باران ها را به همان پياله ي شكسته بخشيده ام

دارايي بي پايان اين همه علاقه نيز

شنيده ام يك جايي هست

حدس هواي رفتنش آسان است
  


تو هم بيا .... 

 

یاحق

 

 

[ چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, ] [ 19:56 ] [ آسمون آبی ]
من وقاصدک.......... 
زندگی مثه یه خاطره اس....
دفتری که مهم نیس چند برگه....فقط مهم اینه که برگاش پرشه....
صفحه ها راوی زندگی ما هستن
پس صفحه هایی رو که میتونن طلایی باشن سیاه وخط خطی نکن
فراموش نکن پس از هر نقطه سرخطی هم وجود داره..
گاه دلتنگ میشوم... 
دلتنگتر از همه...... 
گوشه ای می نشینم و حسرتها را مرور میکنم .... 
نمیدانم کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که 
دلتنگترینم؟؟؟؟

امشب قشنگترین شب زندگیمه قاصدک....میرم کنار ساحل رویاهام....روی ماسه های داغ خاطره هام میشینم سردی و سنگینی قطره های بارون رو روی پلکام حس میکنم
تو عالم رویام به تو فکر میکنم....همیشه همدم تنهایهام بودی.....انگار تو این شب بلنددل توهم گرفته قاصدک؟
قاصدکم گفت:پیراهن جدایت بر قامتم گشاد است...خودم را به هزار راه میزنم....به هزار کوچه.....به هزار در......نکند یاد آغوشت در چشمانم حلقه زند......
به قاصدک گفتم:گفته بودی دلتنگیهایم راباتو قسمت کنم....
میگفتی قاصدکها گوش شنوادارند.....
غم هایم را در گوشت زمزمه کنم تا آن را به باد بسپاری........
قاصدکم گفت:خیلی سخته که بین این همه آدم کسی نباشه که که کنج دل خسته اتو ببینه...مجبور بشی یه گوشه بشینی وتنهایت رو رج بزنی....
فرض کن تا بینهایت باتو همراه و همرازهستم وتا ناکجاآباد باتو سفر میکنم....میدونم دیگه اون آرامشو نداری....صبر دلت از حدگذشته.....پس بیا با من همسفر شو....بیا بال خسته ی من شو....تنها نرو ....تنهانمون ....من باتو هستم........
منوقاصدک دیگه تنها نبودیم...زیرنورمهتاب نشسته بودیم...توخلوت ساکت شب به بلندترین شب سال فکرمیکردیم....به قاصدکم گفتم:همه ی آن حرفهایی که نگاه تو به لب میاره....من اینجامینویسم....پس خیلی میان دلتنگیهای من وعاشقانه های تو فرقی نیست...
کاش آنها که این حرفهای مرا میخواندند.....برای یک بارهم که شده....چشم های تورا می دیدند...........
*******درپناه خالق یاس سپیدمهربان وشکیباباشید********

 


 

[ دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, ] [ 13:22 ] [ آسمون آبی ]

 
 
می‌دانم 


حالا سالهاست که ديگر هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد 

حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری 

آن همه صبوری 


من ديدم از همان سرِ‌ صبحِ آسوده 

هی بوی بال کبوتر و 


نایِ تازه‌ی نعنای نورسيده می‌آيد 

پس بگو قرار بود که تو بيايی و ... من نمی‌دانستم! 

دردت به جانِ بی‌قرارِ پُر گريه‌ام 

پس اين همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا بودی؟


حالا که آمدی 

حرفِ ما بسيار، 

وقتِ ما اندک، 

آسمان هم که بارانی‌ست ...!


به خدا وقت صحبت از رفتنِ دوباره و 

دوری از ديدگانِ دريا نيست! 

سربه‌سرم می‌گذاری ... ها؟ 

می‌دانم که می‌مانی 

پس لااقل باران را بهانه کُن 

دارد باران می‌آيد.


مگر می‌شود نيامده باز 

به جانبِ آن همه بی‌نشانیِ دريا برگردی؟ 

پس تکليف طاقت اين همه علاقه چه می‌شود؟! 

تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام 

تمامم نمی‌کنی، ها!؟ 

باشد، گريه نمی‌کنم 

گاهی اوقات هر کسی حتی 

از احتمالِ شوقی شبيهِ همين حالای من هم به گريه می‌افتد. 

چه عيبی دارد! 

اصلا چه فرقی دارد 

هنوز باد می‌آيد،‌ باران می‌آيد 

هنوز هم می‌دانم هيچ نامه‌ای به مقصد نمی‌رسد 

حالا کم نيستند، اهلِ هوای علاقه و احتمال 

که فرقِ ميان فاصله را تا گفتگوی گريه می‌فهمند 

فقط وقتشان اندک و حرفشان بسيار و 

آسمان هم که بارانی‌ست ...!
 


 

 

[ یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:, ] [ 11:11 ] [ آسمون آبی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

میگن سه موقع دعا برآورده میشه یکی وقت اذون یکی زیر بارون یکیم وقتی دلی میشکنه..... من وقت اذون زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه . . .
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 201
بازدید کل : 83627
تعداد مطالب : 383
تعداد نظرات : 771
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



MusiC Dariush