آسمون دلدادگی
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان <آسمون دلداگی> آسمون دلدادگی و آدرس asemone.abi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 
 
 
وقتی باتو حرف میزدم

نمی دونم چی شد که یک دفعه رفتم سراغ خاطرات قدیمیم،

بدون هیچ قصد و غرضی، تنها بر حسب اتفاق!

خاطرات چند سال پیش، دست نوشته هام، احساسام،

دلتنگیام، گلایه هام، شادیام، عصبانیت هام و ...

همه و همه باعث شدن که خاطرات اون سالها عین یه فیلم رنگی

دوباره جلوی چشمام برای خودشون رژه برن و منم بدون هیچ گونه

اختیاری در کنترلشون تنها مجبور بشم لبخند بزنم یا برم توی فکر و

در آخر هم که باز تمام دق و دلی ام رو سر این صفحه ی سفید خالی کنم..

نمی دونم دلم می خواست که به اون سالها برگردم یا نه، از طرفی با یاداوری

روزهای خوشش بی قرار برگشت زمان می شم اما از
 
طرف دیگه با یادآوری ثانیه های تلخش

بی تاب گذر شتابناک زمان... نمی دونم... ولی یه چیز و خوب می دونم

اینکه اگه قرار بود به گذشته برگردم به هیچ وجه دلم نمی خواست

عقل الانم رو داشتم اون وقت دیگه نمی تونستم اونقدر زود با کوچکترین

چیزی خوشحال بشم و با بزرگترین اتفاقات غمگین و باز با کوچکترین

اتفاق تمام غم هام رو از یاد ببرم.

امروز بعد از 1 سال و خرده ای دوباره توی یکی

از دفترچه هام شروع کردم به نوشتن...ولی...

ولی حالا چقدر همه چیز فرق کرده، چقدر همه چیز عوض

شده و از همه مهمتر چقدر آدمهای خاطرات من و باورهاشون

هم عوض شدن! نمی خوام قیاس کنم، نمی خوام بگم بهتر

شدن یا بدتر، می دونم که تغییر لازمه زمان اما بعضی

تغییرات اصلا قابل پیش بینی یا حتی قابل باور نیستند

ولی راحت تر از اونچه بشه فکرش رو کرد اتفاق می افتن....

بازم مثل همیشه خواستم یه جمله بگم، یه صفحه نوشتم...

حالا خدا عالمه اگه بخوام یه صفحه حرف بزنم
 
  به اندازه چند تا کتاب باید بنویسم؟؟!!!!

فقط خواستم بگم دلم برای گذشته ها و خاطرات و آدمهای

خاک خوردش که گوشه صندوقچه دلم گذاشتم تنگ شده،

فکر کنم صندوقچه خاطراتم رو باید یه گردگیری حسابی بکنم...

با اینکه می دونم برای این گردگیری باید بهایی رو بپردازم که

چندان خوشایند و بی ارزش نیست...

باری به هر جهت یکی دوساعت بیشتر به تحویل سال نمونده...

الهی که برای همه لحظاتِ خوشی باشه و در لحظه ی

تحویل سال بهترینها برای همه ی آدما رقم بخوره....

خدا یاهیچ دلی رو ناامید نکن....

نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشون نمی کنه..

کسانی هستند که هرگز تکرار نمیشن....روح دهمه ی اونا قرین رحمت....

بازم مثه پارسال لحظه ی تحویل سال به یادِ همه ی شما دوستای گلم هستم....

ممنون که یه سال منو با اینهمه دل مشغولی یاری کردید و با من همراه بودید....

قدرِ همه ی شمارو میدونم و براتون بهترینها رو آرزومندم.

در آخر هم خداجون:

عشق رو دوست دارم چون تورور به من هدیه دادوتورو

دوست دارم چون تو قلبم صابخونه ای...من توروپیش

از اونکه در این جسم وجان حلول کنی دوستت داشتم....

این تقدیرم بودکه به این صورت همه جا باهم باشیم...

وهیچ چیز نتونه ما رو از هم جدا کنه.....دوستت دارم خداجون....       

  امضا:بچه ی آدم

چه سنتِ قشنگیه به دست آوردنِ دلا....

خط کشیدن رو جدول ضرب ِ مشکلا...

چه سنتِ قشنگیه کمک به مرگِ غصه ها....

همیشه مهربون شدن مثه قصه ها...

چه سنتِ قشنگیه چیدن هفت سین و دعا...

سپردنِ سالی که رفت به صندوقِ خاطره ها...

                                           پیشاپیش عیدِ همه مبارک ...آسمون دلتون آبی

یاحق

[ چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:, ] [ 11:59 ] [ آسمون آبی ]

 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:19 ] [ آسمون آبی ]

 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:9 ] [ آسمون آبی ]

 

[ جمعه 25 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:5 ] [ آسمون آبی ]

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 11:6 ] [ آسمون آبی ]

 

[ پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, ] [ 10:52 ] [ آسمون آبی ]

 

[ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, ] [ 15:32 ] [ آسمون آبی ]

 

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:21 ] [ آسمون آبی ]

 

کـنـارت کــه بــاشــم خــوردن آب هــم مــسـتــم مـیکـنـه!

بــ ــ ـ ــی تــ ــ ـــو امــا ،

تــمــام سـنـگــیـنـ ــی کــوهـهـا بــر دوش مـ ـنه..

و شـراب نــاب شـ ــیــراز هـــم مــستم نـمــی کـنـه!

یاحق

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 11:55 ] [ آسمون آبی ]
 




من خوبم ....من آرومم......
 
فقط کمی تو رو کم آوردم
 
 یادته؟ به تو گفتم که  در سرودنت ناتوانم...
 
واژه کم میارم برای گفتن حرفام؟   
  
 حالا تـــمـــــــوم واژه ها تو گلویم صف کشیدند.
 
با این همه واژه چه کنم؟  
                             
  تکلیف اینهمه حرف نگفته چی میشه؟
 
باید حرفهامو مچاله کنم و به باد بسپارم.
 
   باید خوب باشم .
 
یه کم به من کمک کن و فقط کمی صبور باش
 
چیزایی تو دلم هست که نمیشه به زبون آورد
 
 امروز روز سختی برام بود خیلی بهم سخت گذشت
 
حال درونی خوبی نداشتم وندارم از تو می سوزم
 
خیلی از خودم و خدا شاکی ام همه اش میگم آخه چرا ؟؟؟؟
 
واقعا یعنی تقصیر تقدیره یا تقصر این دل؟؟؟؟
 
من خوبم ....من آرومم......
 
           فقط کمی بی حوصله ام .
 
آسمون روی سرم سنگینی میکنه.  
       
             روزهام کش اومده
 
هر چی خودم رو به کوچه بی خیالی میزنم   
   
      باز سر از کوچه دلتنگی در میارم
 
روزها تمومِ ابرهای غم تو چشمای منند ولی نمی بارند.
 
  چون
 
نخواستم که ببارم...
 
  تموم خنده هامو نذر کردم که گریه ام نگیره .
 
پرواز میخواهم
 
بادبادکم را بدهید ......
 
میخوام دل بکنم از این زمین
 
ازاین وابستگی هام!!!
 
اما نخ خیالم به تو گره خورده ،

تو بگو ، چگونه پرواز کنم؟!!!..
 

یاحق 

[ سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, ] [ 2:16 ] [ آسمون آبی ]
 
 
امروز...

تو این آشفته بازار

پراز حرفم...

کلمه کم دارم...

مثه همیشه؛

 ملالی نیست میدونم...

گفتنی هام کم نیستند...

اما خیلی حرفها گفتنی نیستند.

باورکن...

 

یاحق
[ دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, ] [ 12:42 ] [ آسمون آبی ]

فکر کردن به تو = بارون + یه حس خوب با طعم دلتنگی !!!

یاحق

[ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:47 ] [ آسمون آبی ]

 

خیالم روبا خیال راحت ورق بزن

اگه صفحه ای خالی از خودت پیداکردی 

اونوقت جناقِ شکسته به نفع تو....

یادت مرا فراموش…!

وقتی تو نیستی از همه چی خسته ام

واژه هایم خشکن

اونقدر خشک که ذهنمم هضمشون نمیکنه فقط میخوام پرتشون کنم بیرون.

 هی شکل می گیرن. هی کلمه می شن و میان نوک زبونم.

بعد وقتی میخوام بیانشون کنم

 می ماسن. پودر می شون. محو می شون..

قلم سر جایش باقی می مونه. بی اینکه چیزی نوشته باشه.

و من هی با خودم کلنجار می رم.

بی فایده است.

قلم ثابت مونده. کاغذ سفیده.

باز هم من می مونم و واژه هایی که به لب نرسیده می میرن.

همه اش ازم میپرسن:هنوز بیداری؟

آره هنوز بی "دارم"

چون اگه داری داشتم ....

یا قالی زندگیم رو،خودم می بافتم...

یا زنــدگــیــــــــــــــــــــــــم رو به "دار" می آویـخـتــــــــــــم

و خلاص ... ! 

 

یاحق

[ شنبه 12 اسفند 1391برچسب:, ] [ 2:35 ] [ آسمون آبی ]
 
صدای پای تو روی امواج دریا دل ماهی ها رو می لرزونه

لطافتِ مهربونیِ چشم نوازت به گلهای رز می مونه

 وگرمایِ دستای گرمت قلب گنجشک را گرم میکنه.

 کی هستی  تو ای فرشته ی وصف ناپذیر؟

 شبنم  لبای سرخت چشما رو خیره می کنه

و عقل را به تباهی می کشه.

دنیای تو بی ریا٬ساده اما شورانگیز و سرشار از محبته.

معمار وجودِ بی مثال و دلربات کیه غیر از خدا؟

تنها اوست که میتونه  همچین فرشته ی  نازی رو روی زمین بیاره.

با بالهای عشق تا اوج آسمون چشات

پرواز می کنم تا بتونم یه انسان خوشبخت بشم.

فقط تو میتونی به من معنای انسانیت و به زندگیم عشق بخشی.

 ای ماه درخشان بر اعماق قلبم بتاب.

دلم با دلت از لذت با تو بودن سخن میگه

و در کنار تو حرف نمیزنم ؛ تا از لبات کام نگیرم

 شور و هیجان دارم.

خوبِ  من:

 وقتی باهات حرف می زنم بوی گل می گیرم

و صدات تا اعماق دلم حس شیرینی ایجاد می کنه.

آرزو می کنم همیشه کنارم باشی تا دستاتو بگیرم

عشقمون باید میوه بده

مهربونم

هیچ وقت چیزی جای تو رو نمیگیره.

هیچ بویی بهتر ازبوی تن تو نیست.

میخوام عطر تنت رو تنفس کنم.

همیشه در کنارم بمون زیبایم ..........

یاحق

[ جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ] [ 14:0 ] [ آسمون آبی ]
 
هرچند که ديگه تورو از پنجره ی آسمون نمي بينم

اما تموم احساست رودر لحظه هام نقاشی مي کنم....

و از لابه لاي خاطره هاي ديروز تصوير چشمات رومي بينم

که هنوز با اين همه فاصله اي که مثل

دو خط موازي مرزي ميون ما کشيده شده مي درخشن...

 وصداي ناله ي سازت رو مي شنوم

که مثه آواي موسيقي شبگردِتنها..

عاشقونه ترين نغمه رو سرمي ده تا کسي

ندونه غريبونه رهسپارجاده ها هستي.....

براي تو مي نويسم در حالي که مدتهاست  

هردومون خوشبختي را در گذر زمان گم کردیم.

با خودم مي گفتم"به انتظارت میمونم  تا ابدو براي هميشه"

ومي دونم تنها مرگ پايان مي ده اين انتظارم رو.

پشت اين پنجره تاريک دلتنگي ميشینم

وبي صدا آهنگ خاطرات گذشته رو مي نوازم....

مي دونم که بي تو و سنگِ صبوريت کم میارم.

همنفسم...

رسم اين شهر عجيب است بيا برگرديم/

قصد اين قوم فريب است بيا برگرديم/

آنكه يك روز دل به نگاهش داديم/

خنده اش سرد و غريب است بيا برگرديم/

عشق بازيچه شهر است ولي در ده ما/

دختر عشق نجيب است بيا برگرديم... 

منتظرت هستم تا همیشه.
 

یاحق

 

[ سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, ] [ 16:26 ] [ آسمون آبی ]

 

 

صـدات مـیـکـردم....


ایـن "جـانـی"کـه اولِ اسـمـت مـیـذاشـتـی و جـواب مـیدادی..


جـونـم رو مـیـگرفـت...


کـــــاش


نـمـیـزدی


ایـن حـرفـهـا رو.........


دلِ مـن جـنـبـه نـداشـت!


حــالا کـه نـیـسـتـی........


داره دَمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار از


روزگـــارم دَر مــیــاره مهربونم.............


یاحق

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, ] [ 5:15 ] [ آسمون آبی ]

 

دوست دارم برای تو بنويسم

 ميخوام توی نوشته هام هميشه با من باشی ...

ميخوام بهت بگم چقدر دوستت دارم ...

ميخوام بگم يه جزيره ی تک و تنهام که بدون تو دلم ميگيره .

ميخوام به قداست عشقمون ،پایبند بمونم

 دلم برای مهربونیات تنگ شده ...

مثل حس نياز توی سجاده ام !

مثل روياهای کودکي ام ...

نميدونم !

اما با همين حس زيبام برايت  می نويسم

تا بدونی به اندازه ی تمام دعاهای شبانه ام دوستت دارم .... 

 یاحق

 

[ شنبه 5 اسفند 1391برچسب:, ] [ 5:1 ] [ آسمون آبی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

میگن سه موقع دعا برآورده میشه یکی وقت اذون یکی زیر بارون یکیم وقتی دلی میشکنه..... من وقت اذون زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه . . .
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 237
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 301
بازدید ماه : 672
بازدید کل : 69903
تعداد مطالب : 383
تعداد نظرات : 771
تعداد آنلاین : 1

Alternative content



MusiC Dariush