کاش اشتیاقی پنهانی را ببینم،عشقی که در دلهاموج میزنه،

ویا احساس پاکی که میشه بانگاهی پرازصفا،

ودوستی ویکرنگی به دیگران هدیه داد....

کاش وقتی به چشمهای دیگران خیره میشم زبان نگاهشون روخوب بدونم؛

یااگرازشنیدن حرف های تکراری خسته ام،کاش به آوازسکوت گوش بسپارم،

کاش سکوت رافریاد بزنم،بغضی مثل گره به گلوم نشسته،

یه نفس پاک اما سنگین که نمیشه فروبدم....

نه میتونم خودم باشم نه مثه دیگران،کاش میشد تنها باشم واز قفس دلتنگی

پرواز کنم و به آغوش آزادای فروبرم........

حرف های همه روزه چقدرسطحی اند.چه عذاب آوره که همرنگ

جماعت باشم.خسته ام از تکراراماگریزی نیست...

حرکتی تازه و احساسی نومیخوام؛انگیزه ای که متحولم کنه.

چیزی که نمیشه بازگوکرد.

نباید دست از طلب بردارم.............

باید کسی بیایدشاید!کسی که اوهم از تظاهروتکرارخسته باشه.

وقتی دلهامون یکی باشه دیگه زبان به کار نمیادوحرفامون گفتنی نیست.

******کاش یکی بدونه و بیاد******

نظرات شما عزیزان:

ایوب

ساعت19:18---26 تير 1391

[وب سایت]

بیا سپیده ی من انتظار بد دردی ست

و درد عاشق شب زنده دار بد دردی ست



بیا که بست نشستن در این سیاهی شب

غمین و خسته و چشم انتظار بد دردی ست


پاسخ:عشق چون ایده برد هوش دل فرزانه را ، دزد عاقل می کشد اول چراغ خانه را آنچه ما کردیم با خود هیچ نابینا نکرد ، در میان خانه گم کردیم صاحبخانه را . . .موفق باشی یاحق

داداش ایلیا

ساعت17:49---26 تير 1391

[وب سایت]

سلام



زیبا مکتوب نمودی حس نهان در اندیشه ی زیبابینت را . بغض گلویت را بشکن و فریاد بزن رهایی را در اغوش ازادی حقیقی که تو را فرا میخواند . حرفهایت را مرور کن و اضافاتش را هر چند موکد بر حقایق زیباست به ایستادن و هجر دعوت کن . وجماعت چشم بین روزگار را با خود ببر تا اوج یکرنگی و تازه گی ..

و آن منجی تازه گی و نشاط و روح نوازی اندکی دیگر خواهد رسید به منزلی که تو و ما نگاهملان به سویش رهسپار است ..

و آن روز به زبان نگاه و برق مشترک چشمهایمان که خود زبانیست صادق تر از تکه ماهیچه ی اویزان در فممان با یکدگر حرف خواهیم زد به لطافت یک کلام و به ترسیم حس مهربانی و عشق ...



کاش اوکه میداند زود بیاید .. زود زود زود



ایلیاسلام در پاسخ نامه ام گل یخ دادی هربار مرا وعده دوزخ دادی یک بار برو کلاس خیاطی عشق شاید که خدا کرد و به ما نخ دادی...لحظه هایت آرام

یاشا

ساعت15:25---26 تير 1391

هر که در این بزم مقرب تر است



جام بلا بیشترش می دهند


پاسخ: من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آه نگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...یاحق

رها

ساعت19:53---25 تير 1391

[وب سایت]

هر وقت خواستی در کار کسی شیطنت کنی، اول خودت را به جای او بگذار!پاسخ:سلام عزیزم به روزها دل مبند ، روزها به فصل که میرسند رنگ عوض میکنند با شب بمان ، شب گرچه تاریک است ، لیکن همیشه یک رنگ است . . .گلم میشه بگی ازمن چه شیطنتی سرزده؟درهرصورت ممنون از راهنماییت...ازاینکه دوست خوبی مثه تو دارم خوشحالم...ممنون ازحضورگرمت.موفق باشی یاحق

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: