آسمون دلدادگی | ||
|
نشستی رو به پنجره...
به درخت های پاییزی حیاط، به آسمون ابر گرفته این ماتم سرا نگاه می کنی...
میایم آروم در گوش ات زمزمه می کنم...
نمیشه چشمات فقط مالِ دل من باشه...
این درخت ها که بهار رو دارن که دوباره میاد و سبزشون می کنه...
دل کوچیکِ من فقط همین چشمای تو
رو داره که پاییز اش روبهار می کنی...
می خندی،
از همان خنده هایی که همه ابرای
آسمونِ دلم رو می بره به دور دست های دور...
انگشتامو توی انگشتای مهربونت پناه می دی...
و آروم در گوشم می گی" بهارِ من،
یعنیاینکه
تو بخندی...
یعنی تو دلت آروم باشه..."
بعد از اون همه صبوری هایِ روزهایِ دوری...
این روزا که هی مدام توی گوشم زمزمه می کنی...
ومی دونی که چقدر زمزمه های تورو دوست دارم...
این روزا که هی می آیی و منو می بری
به میهمونیِ چشم های پرمهرت...
که دلتنگ روزهای نبودنت نباشم...
این روزا که هر روزش کنار
دفترخوابام برگای یاس می ذاری...
تا بو کنم و عطر بهشت بپیچه توی هوای خوابام...
این روزا که هی نسیم ملایم بهشتی میشی...
و توی لحظه های داغ دل تبدارِ عاشقِ من می وزی...
این روزا که هی تپش های قشنگ
قلبت رو موسیقی لحظه هام می کنی...
تا آرامش لحظه های من به هم نریزه...
این روزا مدام فکر می کنم...
تو خوبِ عزیزِ قصه ی زندگی منی...
نمی دونم پاداشِ کدوم کار خوبِ نکردمیا...
که توی دعاهای دلم مستجاب شدی..
یا حق
نظرات شما عزیزان: mr.ht56
ساعت0:26---30 آذر 1391
very nice
پاسخ:thanks for like tak setareh...
ساعت21:52---26 آذر 1391
تو دریایی ، ولی ساحل نداری...
پاسخ: ﮔﻔﺖ:ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟــﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻪ ازت ﺧﺒﺮی ﻧﺪارﻣــ! ﮔﻔﺘﻤﺶ:ﺧﻮدِ ﻣﻨﻤــ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﯿﻪ ﮐﻪ ھﯿﭻ ﺧﺒﺮی از ﺧﻮدﻣــ ﻧﺪارﻣــ!!! لحظه هات پراز آرامش |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |