توبه نقش قهوه اعتقاد داری...به پیش بینی..
به بازی های بزرگ..من فقط به چشمات..
.
مدت هاست که از حرف زدن میترسم!
و تو تنها صدای سکوتم را به یاد میاری
اما این بار به خاطر امروز برایت می گم ،
بخون
.
.
.
.
.
.
.
خوندی! دیدی که چقدر ناگفته داشتم؟
و همه این رو غرور نامیدند.!
این بار فکرم روتا سر حد فکر ساده نوشتم تا همه بخونند!
دیروز خاک ساعاتی گریه می کرد انگار باز دلتنگ بود
وقتِ شب بارون به آرومی در گوش خاک ندا داد :
چک چک چک چک !
این ندا رو همه حتی پدرم نیز شنید ،
بارون هیچ ترسی نداره اما ابرها وادارش کرده بودن
تا غرورش ریزش کنه!
خاک جان گرفت ، باران نیز آرام گرفت ..
یاحق
نظرات شما عزیزان: