آسمون دلدادگی | ||
|
کلمه هایی که با یاد تو میان ،از قوم مغولند.... میان....میکشن....میسوزونن و میرن... تــَموم هوارو بومیکنم..... چشم میدوزم....زل میزنم.... انگشتم رو بر لب زمین میزارم.... "هیس" میخوام ردِنفساش به گوشم برسه.... اما گوشم درد میگیره از این همه بی صدایی.... دلتنگیامو مچاله میکنم و پرت میکنم سمت آسمون.... آخه دلواپسِ تو میشم بهم بگوکجای قصه مون سکوت کردی که هرچی میکنم صدات رو نمیشنوم... هرچی بنویسمم کسی درک نمیکنه..
شبهات رو...
از نزدیک ندیدی... دلم قهوه میخواد .... ازاون قهوه هایی که کناره تو باشم و باتو بنوشم.... آرامشی میخوام که...
صبرفریبه بزرگه زندگیه.... میدونی چرا؟ آخه خیلی با غوره هاش ور رفتم... اما حلوا نشد.... یاحق نظرات شما عزیزان:
فصل تازه با عنوان (نیستی...) بروز شد
[گل]
Salam nevecth tu aly bod omeid daram hamesch salm baschy
پاسخ:ممنون هوشنگ جان صخره
ساعت7:32---31 تير 1392
من فقط سکوت میکنم........
تو فقط گوش کن..... پاسخ:دور باش... اما نزدیک... من از نزدیک بودن های دور میترسم...آسمون دلت آبی |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |