آسمون دلدادگی | ||
|
من عاشق خیابونی هستم که ..... هیچوقت قسمت نشد باهم توش قدم بزنیم ..... این روزها خیلی تو کوچه پس کوچه هایی از جنس دلنوشتهام پرسه می زنم، من دوست دارم هنوز وقتی به تو فکر می کنم، قلبم بلرزه ... دوست دارم وقتی به تو فکر می کنم تمام غرایزم به کار بیفته نه فقط افکار و خاطراتم ،اونم خاطراتی دور و گنگ دوست دارم مثل قدیم، هر نگاه تو و هر کلام تو و هر نفس تو، اعتماد رو به من هدیه بده دوست دارم وقتی می گی: تو که فردا نیستی من تنهام، از ته دل باور کنم. باوری که مثل اونوقتا لبخند رو لبام بیاره خیال چیز خوبیه. اما بدیش اینه که سرعت و وسعتش خیلی زیاده. انقدر زیاد که گاهی تو دنیای واقعی، به گرد پاش نمی رسم این که دسترسی به خیلی جاهای خیال توی دنیای واقعی، امکان پذیر نیست خیلی بده ،،،،،،،،، لعنتی این شبا خیلی با دونسته ها و یاد گرفته هام ور می رم. هی مرورشون می کنم. قورتشون می دم و بالا میارمشون تهش به یه نتیجه رسیدم، انگار، ناز کردن رو کسی به من یاد نداده ......................... می خوام با رویاهام زندگی کنم و تو که حمایتت رو بوسه می کنی رو پیشونیم و من که دلخوش هستم به این زیباترین راه تو می خوام با رویاهام زندگی کنم و با خاطره نوازش هات و لب هات که با ظرافتی خاص قطره قطرۀ بخار رو از لبام می چینن و به دستایی فکر کنم که رج به رج امنیت رو میون سلول هام تقسیم می کنه و من که تسلیم هوای سخاوتمند آغوشت می شم و غرق می شم میون آرامش نگاهت و تو که نگاهت عمیق تر می شه مدام می خوام با رویاهام زندگی کنم هوات که میزنه به سرم دیوونه ام میکنه... وقت هایی هست که دلم جز به بودنت رضایت نمیده!!! از کجا تورو بیارم؟؟ یاحق نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |