آسمون دلدادگی | ||
|
یادته شبی که این جمله رو نوشتم: نوشتی : "سینه ام آکنده از درداست ولی تموم پیرهنهام و تیشرتام پیشکش" دلم برای تو! برای روزای با هم بودنمون تنگ شده... برای شنیدن “مواظب خودت باش” تنگ شده... برای دلی که نگرانمه تنگ شده. راستش! دلم خیلی تنگ شده...... دلداریم بده . دستای من روبگير، تا پيچك اندامت شم.... شايد سكوت هم خسته اس، از اين همه دل مشغولی .... تو زيباي من بمون و من سكوت هميشگي تو.... دستام رو محكم بگیر تا هميشه يادم بمونه هستی... تنها برای من هستی بدون تعهد به زمان... بدون محدودیت های انسانی... "اهورایی" دستای نوازشت رو از من دریغ نکن.... من هميشه ساکت میمونم، تو خوب مي دوني اين دل چه خواب هايي براي تو مي بينه... مدتيه لبخندت رونديده ام، خونه ات آباد، بگو سيــــــب لبخندی که با سیب نقش ببنده، دلفریب تره لبخندی پر از عطر سیب... با من ساده باش، با من خودت باش، خودِ خودت... گاهی جملاتت و کارهات كشوري رومي تونه ويرون كنه، مي دونستي؟ به سلامتــی تو که... میدونی اعصـــاب ندارم..! میدونی حوصـــله ندارم..! میدونی بهونه میگیرم اونم بی دلیل..! اما بازم میگی : "هنوزم مثل روز اول میخوامت...!!..". میدونی چیه؟ دلم پاييز ميخواد..! ترجيحا مهرماه... بارون هم بباره... من و " تو " باشیم..... دلم قدم زدن ميخواد.. از اينجا تا جايي بي انتها ... تا اوج لمس رنگ برگها .... همين.... بعـد ِ هــر طــوفــان آسمـون صـــاف و روشـن مـیاد آیـــا تــوهم بعــد از دل ِ تنــگ مــن مــی آئــی ؟ یاحق نظرات شما عزیزان: نفس های شبانه
ساعت8:58---8 آبان 1392
کجایی؟ وقتی نیستی من هم وجود ندارم ... پاسخ:خیلی وقته تمام درهارا بازگذاشته ام.....! نه تو میایی ؛ نه خیالت میرود....لحظه هات پراز آرامش خیس بارون
ساعت0:02---19 مهر 1392
سینه ام سجاده و مهر است، پیشانیت را تا هر وقت دوست داری بروی آن بگذار
این عبادت زیباترین و خالصترین عبادت است از سجده سر بر ندار که عطر عبادت ((تو)) حس زندگی من است. پاسخ:اصلاً قبول حرف شما، من روانیام من رعد و برق و زلزلهام؛ ناگهانیام این بیتهای تلخِ نفسگیرِ شعلهخیز داغ شماست خیمه زده بر جوانیام...یاحق |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |