آسمون دلدادگی | ||
|
با خودم میگم: کاش اون یه بار که دیدمت، گفته بودم: که بی"تو" گاهی دلم میگیره، که بی "تو" گاهی زندگی سخت میشه، که بی" تو "گاهی هوای بودنت دیوونهام میکنه، اما نگفتم: که این «گاه» ها گهگاه... تمومِ روز و شب من میشن اون وقت بغض راه گلویم رو می بنده درست مثه همین روزا... این روزا نیمکت چوبی کنارباغ، نشستن داره... بایدروی این نیمکت شکسته نشست، هواکه بوسید نیه... فقط چیزی شبیه عطر"تو"روکم داره، بیابه خواب لک لکابرگردیم... به قرارای همیشگیمون! اصلابیاشبیه برگها... خیس شیم ازبارون بوسه! این کلمات هوایی ام کردن... پنجره ی بارون خورده ات رو باز کن... چندسطر پس از بارون... چشمام روببین که هوات دیوونه شون کرده... دلم برات تنگ شده آخه میدونی چیه؟ یه وقتایی هسـت... که مزه ی بودنِ یکی... یـہ جوری رفتـه زیر دنـــدونـﭞ !! که وقتی ازش دوری... همـہ چی میشه زهرمــــار! ساعتای بارون... تو خیابون آشنای من... همیشه خلوته، و قدم هام تواون خلوتِ خاموش... خواب"تو" رو می بینن؛ لحظه به لحظه. آدم باید یه " تو " داشته باشه ، که هر وقت از همه چی خسته و نا امید بود ، بهش بگه : مهم اینه که" تو "هستی ! بی خیال دنیا ... ! دلم آرامشِ وارونه ميخواد... میدونی یعنی چی؟ یعنی “ش م ا ر ا ”
یاحق نظرات شما عزیزان: بیقرار
ساعت12:52---19 آبان 1392
بی خیال عطرهای گران قیمت!
آدمها باید مثل ((تو)) بوی معرفت بدهند.... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |