آسمون دلدادگی | ||
|
بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم !
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل !
با دلت ، دل حکم کن !
حکمِ دل : هر که دل دارد بیندازد وسط ، تا ما دلهایمان را رو کنیم ... دل که رویِ دل بیفتد ، عشق حاکم میشود ... پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .
این دلِ من ! رو بکن حالا دلت را ! دل نداری ؟! بُر بزن اندیشه ات را ... حکم لازم ، دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم ... نظرات شما عزیزان:
واقعا زیباست،معنی شو که نفهمیدم ولی خیلی زیباست.پاسخ:
محمد جان لطف داری ممنون عزیزم
سلام
آجی زیبا مطلب انتخاب میکنی . ولی آجی جون فکر داداش هم باش ، تنوع مطالبت پراکندگی افکار رو واسه ما همراه داره . دلمون نمیاد مطالبت رو بی جواب بزاریم . دلبر من دل در این بازارچه پر هرج ومرج رو نکن بهر عیاران که خود بازنده ای در این سرای بی مروت. دل چو داری بهر یاران کمت ، انباشته کن دل مینداز به بازی بنام حکم و کمی اندیشه کن دل چو بر حکمی نهی در بازی بازیچه ها دل ببازی تو عزیزا در همه بازیچه ها کاش میتونستیم تو بازی روزگار همیشه خشت حکم کنیم .چون حکم دل احساس میخواد و عشق .که اونم تو بازی حکم محکوم به باختن و سپردن بازی به حریفه ... ایلیاپاسخ: سلام در برف سپیدی پیداست ، آیا به آن میرسی بانه؟نمی دانم.... بسیاری با نمای سپید نزدیک میشوند که در ژرفای خود ، نیستی به همراه دارند . . . .خدا کنه نصیب هیچ کس نشه این مدلیش"آمین" شعرت خیلی قشنگ و پرمعناست....ممنون
زیبا بود مهربون.
منتظر حضورت هستمپاسخ: سلام عزیزم باشه حتمن خانوم گل |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |