آسمون دلدادگی | ||
|
بگو ساقی....شب آمد باز دلتنگم خدايا!چنان سازی بد آهنگم خدايا!من و در چشم شب تنها نشستنمن و در سايه ی غم ها نشستنچه شد آن مهربانی های ديرين؟رفيقی، هم زبانی های ديرينخدايا! بی قراری ها مرا کشتشب و اختر شماری ها مرا کشتبه پای گريه می سوزم شب و روزهمه سوزم، همه سوزم، همه سوز کيم؟مست بيابان گرد اين شهرو تنها عاشق پر درد اين شهرچرا مستی فراموش است اين جا؟چراغ باده خاموش است اين جا؟بگو ساقی، بگو با من کجايی؟« مرا با توست چندين آشنايی »پر از دلتنگی ام، لبريز دردمچه شد ساقی! شرابت،؟سرد سردم بخوان با من سرود زندگی رابه جنبش آر، رود زندگی راچرا ساقی نمی گيرد سراغم؟چرا خاموش شد چشم چراغم؟چرا خوبان سر ياری ندارند؟بگو ساقی....نظرات شما عزیزان: یاشا
ساعت11:04---28 بهمن 1390
سلام سابقه نداشته شما این قدر دیر اپ کنید . خدا کنه مهربونیهاتون به اخر جاده نرسیده باشه ...
ایلیاپاسخ:سلام اگر خوبان عالم جمع باشند / یقینا نزد من ، تو بهترینی / اگر از خوبترها حلقه سازند / تو در آن حلقه ، میدانم نگینی .
سلام دوست عزیز خیلی ممنون از حضور بارونی شما
ممنون از لینک . وبلاگ زیبایی دارین . امیدوارم موفق باشیدپاسخ:سلام مینا جان خواهش عزیزم وظیفه بود...وبلاگ شما هم زیباست...موفق باشی....یاحق
آجی نیستی فک کنم شما هم داری واسه ارشد میخونی .امیدوارم گره ای نداشته یاشی .هر جا هستی خوش باشی .
ایلیاپاسخ:سلام داداش ایلیا نه درگیره مراسم شب هفت پدر بزرگم بودم روح همه ی درگذشتگان شاد...مرسی از اینکه همیشه و همه جا به یادمی
سلام دوست خوبم
آپم ، منتظر حضورت سبزت. موفق باشی[گل] پاسخ: سلام رها جان باشه چشم عزیزم حتمن میام ahmad
ساعت4:34---20 بهمن 1390
بايد از عطر اقاقی تـــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــو رو اغاز کنم
با صدای خيس بارون تــــــــــــــــــــــــــــو رو اواز کنم از تماشای قناری به تـــــــــــــــــــو پرواز کنم به تــــــــــــــــــو پل ميزنم از بهانه هامو از همــــــــــــــــــــه شبانه هامو ميرسم به تــــــــــــــــو دوباره بوی عطر تو ميدن ترانه هامو پر اسمت ميشن عاشقانه هامو از گل و شـــعـــر و ستـــــــــــــــــاره ميرسم به تـــــــــــــــــــــــــــــ ــــو دوباره نيستی امـــــــــــــــــــا ، يادت اينجاســـــــت.....پاسخ:سلام احمدجان ممنون از شعرقشنگت
سلام
خدایا باز هم مهربانی ...خدایا باز هم زندگانی ...خدایا باز هم دلتنگی تو ....خدایا باز هم همرنگی تو .... خدایا بیقرای ،باز هم در دوری از تو ....شب واختر شماری باز هم در دوری تو ...خدایا اشک چشمم خشک گردید ...خدایا سوز چشمانم مرا کشت ... خدایا بارشی از مهر ولطفت ...خدایا خواهشی از بهر خوفت ... ساقیا می را تو در جامی بده ....که در این میکده هیچ دلداری نداد... بده ساقی می باقی ...که در کوی خراباتت ، همه سیراب می گردند.... می زمزم اگر دادی ...مرا وجمله عبدت را ، همه مست نگاهی کردی.. بده ساقی می باقی ...بده ساقی نفسهای اهورایی ... بده ساقی دلی پر از اتش عشقت ...بده ساقی می از لبهای پر نازت ...بده ساقی می از دلداری بازار پر مهرت ...بده ساقی نسیمی از تجلی خاطر اسوده و نازت ... خدایا کی شود ،می بر همه بنده بنوشانی ...خدایا کی شود یاری مسافر را تو باز گردانی؟ ایلیا پاسخ:سلام ممنون داداشی ازشعرزیبات.خیلی قشنگ وبینظیره
دوست مهربون وخوبم چرا پیشم نمیای من خیلی وقته منتظرتمپاسخ:
شرمنده سجاد جان درگیر مراسم شب هفت پدربزرگم بودم حتمن خدمت میرسم
چرا؟
چرا؟پاسخ:
حدن چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |