آسمون دلدادگی | ||
|
از اون روزهاکه تو به من گفتی: "میان سنگلاخ هاودره هاوکوه های زندگی مواظب هم باشیم ودست همو ول نکنیم" روزها گذشته....امادست هردومون تو هواست و میل به گرفتن نداری.... همیشه به تو گفتم:"که تو زندگی منی... توقشنگترین تصویررویاهای منی که زمین وآسمونم رو خوشبو کردی و روی نیمکت چوبی خیالم گلبرگ فکرقشنگت به بازی نشسته" می خوام بدونی دلم برات به اندازه ی همین یه دنیافاصله تنگ شده.... ایکاش بودی و دستت رو باز توی دستم میذاشتی.... یادته همیشه میگفتی وقتی دستم تو دستته قدرت نه گفتن به تو رو ندارم.... پس دستت رو به من بده...من برای شروعی دوباره آماده ام..... نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |